محل تبلیغات شما

شعر شاید آخرین پناه انسان باشد

همیشه یک زن غمگین درون زندگی‌مان است
کنار چای بعد از ظهر، شعر و دود قلیان است
شبیه ماه‌دیوانه؛ در آغوش هم‌ و تنها
لبش راوی شب‌های گل‌سرخ خراسان است
نی در کف دستم همیشه می‌رسند از راه
ولی این زن فقط این زن فروغ این زمستان است
شباهت‌های بسیاری.؛ دوباره رد شدیم از هم
سلامت را نمی‌خواهند.سرها در گریبان است»
همیشه یک زن غمگین گره خورده به غم‌هایم
به سیگار و.، شراب کهنۀ تلخ ارزگان است؟
من و تو عاشق این کوچه‌های نوجوانی‌مان-
-بمان امشب، غمت اهل همین کوچه خیابان است!
زنی عاصی شده از زندگی با بوی عطری تلخ
زنی که عاشق گلهای سرخ و نان و ریحان است
دو چشمش پر شده از گریه واندوه و تنهایی
صدایش زیروبم‌های بنان  و ناز مرجان  است

محمد واعظی

شاید شعر آخرین پناه انسان بلشد

شاید شعر آخرین پناه انسان باشد

زن ,شعر ,غمگین ,عاشق ,آخرین ,شاید ,زن غمگین ,این زن ,یک زن ,شده از ,پناه انسان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فعالیت های بهار موسوی بصراوی نژاد دست نوشته - وبلاگ شخصی